روزهای خوب زندگی
سلام گل پسر مامان روزها و شبها جوری پشت سر هم میگذرند که مجالی واسه نوشتن به من نمیدند. شما اقا پسر قند عسلم که هر روز داری بزرگتر و اقاتر میشی سه سال و نیم گذشت از روزایی که آرزو داشتم یه لحظه ببینمت و استرس اینو داشتم که سالم به دنیا بیایی و هنوزم که هنوزه عشق من به تو انقدر زیاده که طاقت یک لحظه دوریت را ندارم. اگه یه لحظه نباشی همه اش دنبالت میگردم و دلم میخواد بشینم و ساعت ها نگاهت کنم. دیگه کم کم داری واسه خودت مردی میشی و من نظاره میکنم روزایی که تند و تند پشت سر هم میگذره. کوچولوی نازم مثل همیشه عاشقتم و برای لحظه لحظه های زندگیت ارزوی شادی و سلامتی و خوشبختی دارم....
نویسنده :
مامانی
10:28